آنچه گذشت ...
کیانم ، قند عسل مامان چون که شما امروز خیلی پسر خوبی هستی و آروم خوابیدی و به مامان فرصت نفس کشیدن دادی اومدم اینجا تا از تو بنویسم ، از اتفاقایی که افتاد و نتونستم یادداشت کنم عزیز دلم تو بهترین پسر دنیایی چون از وقتی شیر کمکی و شروع کردم خیلی آروم و مهربون شدی و معلومه که بی قراری هات واسه این بود که با شیر مامان سیر نمیشدی و گرسنگی باعث گریه هات بود الهی مامان قربونت بره نمیدونی چقدر ناراحت شدم وقتی فهمیدم که یک ماه گرسنگی کشیدی و میخواستی با گریه هات با زبون بی زبونی حالیمون کنی که گرسنه ایی ... حالا که شیر کمکی میخوری و وزن اضافه کردی نمیدونی چقدر ماه تر شدی . تپلی و خوشگل با لپایی نرم و خوشمزه مطلب دومی که میخوام بگم...
نویسنده :
مامان و بابا
15:17